عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

ایلیا و باباجون

نازنینم پسر کوچولوی من روز به روز بیشتر شبیه باباجون میشی روز به روز بیشتر وابسته به باباجون میشی عادت کردی که شبا حتما باباجون برات بخونه تا بخوابی عاشقم من عاااااشقی بی قرارم کس ندارد، خبر از دل زارم آرزویی جز تو در دل ندارم... همینکه باباجون شروع میکنه به خوندن چشمات رو میبندی و آروم میشی اگه نخونه چشماتو باز میکنی و نگاهش میکنی باباجون اونقدر برات میخونه تا خوابت ببره از وقتی خیلی کوچولو بودی علاوه بر اینکه مامانی و عزیز تو رو میبردن حموم باباجون هم تو رو میبرد حالا هم که بزرگ شدی و عاشق آب بازی با باباجون من به فدای اون خنده ی شیرین و کیف کردنت با مهارت کناره های وان رو میگیری و پا...
30 فروردين 1392

مهمونی

ایلیای عزیزم دیروز (بیست و نهم فروردین) رفته بودیم مهمونی یه جمع کوچیک و صمیمی از دوستای دانشگاهم که دو تا از اونا تقریبا همزمان با من مامان شدن سایدا جون تقریبا چهار ماه از تو بزرگتره غزل جون دو ماه از تو کوچیکتره هم به من که مدتها بود دوستام رو ندیده بودم خیلی خوش گذشت هم به تو نمیدونم وقتی که بزرگ بشی هنوزم میشناسیشون یا نه اما دوست دارم حالا دوستای خوبی برای هم باشید سایدا جون متولد نهمین روز از پنجمین ماه سال نود و یک و غزل جون متولد اولین روز از دهمین ماه سال نود و یک ...
30 فروردين 1392

ایلیا

ده روز پیش وارد شش ماهگی شدی حالا بدون کمک میتونی چند دقیقه بنشیینی سعی میکنی سینه خیز بری ذوق میکنی و با صدای بلند جیغ میزنی دوست نداری تنها باشی عاشق گشت و گذار و دور زدنی وقتی وارد یه جمع جدید میشیم اول غریبی میکنی خیلی دلم میخواد غذا دادن رو شروع کنم اما دکتر نوری پور موافق نبود گفت وزنت عالی رفته بالا و نیازی به غذای کمکی نداری تا پایان شش ماهگی ولی گفت چون وزنت از دوبرابر زمان تولد (قبل از شش ماهگی) بالاتر رفته بهتره قطره ی آهن رو شروع کنیم خیلی دلم شور میزنه که دندونات سیاه بشه واسه همین باباجون برات قطره ی irovit گرفته که میگن دندون رو سیاه نمیکنه و البته یه مسواک انگشتی که بعدش دندونات رو مسواک کنیم ...
30 فروردين 1392

پنج ماه و ده روزه

سلام پاره ی وجودم امروز سی فروردین و شما پنج ماه و ده روز داری الان شما و باباجون پیش هم خوابیدید و من فرصت کردم بیام برات بنویسم خوابت آروم ...
30 فروردين 1392

گرفتن اشیاء

گرفتن اشیاء اولین بار: دو ماه و بیست و هشت روزگی حالا که سه ماهت تموم شده میتونی هرچی که به طرفت میاریم ازمون بگیری اوایل خیلی تمرکز میکردی که دستات رو هماهنگ کنی الان راحت اینکارو انجام میدی تو فوق العاده ای پسر کوچولوی من   ...
21 فروردين 1392

الله اکبر

الله اکبر امروز داشتم عکسای بدو تولد ایلیا رو نگاه میکردم چقدر تغییر کرده چقدر بزرگ شده خدایا شکرت ایلیای من امشب یازده و سی و پنج دقیقه ی شب وارد ششمین ماه زندگیش میشه خدایا شکر ت ...
20 فروردين 1392